بیست زیست شناس

به بلاگ دبیران زیست شناسی یزد خوش آمدید
مشخصات بلاگ
نویسندگان

۲۲ مطلب با موضوع «بمب خنده» ثبت شده است

جمعه, ۲۴ آبان ۱۳۹۲، ۰۹:۲۵ ق.ظ

اصفهانی با ماشین در اتوبان

یه اصفهانی توی اتوبان با سرعت ۱۸۰ کیلو متر در ساعت می رفته که پلیس با دوربینش شکارش می کند و ماشینش رو متوقف می کند. پلیس میاد کنار ماشین و میگه گواهینامه و کارت ماشین !

اصفهانی با لهجه ی غلیظی میگه :من گواهینامه ندارم.این ماشینم مالی من نیست.
کارتا ایناشم پیشی من نیست.
من صاحب ماشینا کشتم ا
جنازاشم انداختم تو صندوق عقب.

چاقوشم صندلی عقب گذاشتم.
حالاوم داشتم میرفتم از مرز فرار کونم که شوما منو گیریفتین.
مامور پلیس که حسابی گیج شده بود بی‌سیم می زنه به فرماندش و عین قضیه رو گزارش میدهد و در خواست کمک فوری می کنه فرمانده‌اش هم به او می گه که کاری نکند تا او خودشو برسونه.
فرمانده در اسرع وقت خودشو به محل می رسوند و به راننده اصفهانی می گوید:
اقا گواهینامه؟
اصفهانی گواهینامه‌اش رو از تو جیبش در میاره و به فرمانده می دهد.
فرمانده می گه اقا کارت ماشین؟
اصفهانی کارت ماشین که به نام خودش بوده در میاره و می دهد به فرمانده.
فرمانده که روی صندوق عقب چاقویی پیدا نکرده عصبانی دستور می دهد تا راننده در صندوق عقب را باز کند.
اصفهانی در صندوق رو باز می کند و فرمانده می بینه که صندوق هم خالیست .
فرمانده که حسابی گیج شده بود به اصفهانی میگه "پس این مامور ما چی میگه؟"

اصفهانی می گوید :

چی میدونم والا جناب سرهنگ
لابد الانم می خواد بگه من 
۱۸۰ تا سرعت می رفتم ,,,:|

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۲ ، ۰۹:۲۵
ع.ا.
پنجشنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۲، ۱۱:۵۶ ق.ظ

یادش بخیر اون وقتا!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۲ ، ۱۱:۵۶
ع.ا.
پنجشنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۲، ۱۰:۲۹ ق.ظ

خاطره دست شویی

رفتم دستشویی پارک. تا تو دستشویی نشستم از دستشویی کناری صدایی شنیدم که گفت؛
 
 سلام حالت خوبه؟
 
من اصلاً عادت ندارم که تو دستشویی هر کی رو که پیدا کردم شروع کنم به حرف
زدن باهاش، اما نمی دونم اون روز چِم شده بود که پاسخ واقعاً خجالت آوری دادم؛
 
حالم خیلی خیلی توپه.
 
 بعدش اون آقاهه پرسید؛
 
 خوب چه خبر؟ چه کار می خوای بکنی؟
 
 با خودم گفتم، این دیگه چه سؤالی بود؟ اون موقع فکرم عجیب ریخت به هم
برای همین گفتم؛
 
 اُه منم مثل خودت فقط داشتم از اینجا می گذشتم..
 
وقتی سؤال بعدیشو شنیدم، دیدم که اوضاع داره یه جورایی ناجور میشه، به هر ترفند بود
خواستم سریع قضیه رو تموم کنم؛
 
 من می‌تونم بیام طرفای تو؟
 
 آره سؤال یکمی برام سنگین بود. با خودم فکر کردم که اگه مؤدب باشم و با حفظ احترام
صحبتمون رو تموم کنم، مناسب تره، بخاطر همین بهش گفتم؛
 
نه الآن یکم سرم شلوغه!!!!
 
یک دفعه صدای عصبی فردی رو شنیدم که گفت :
 
ببین. من بعداً باهات تماس می گیرم. یه احمقی داخل دستشویی بغلی همش داره به همه سؤال های من جواب میده
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۲ ، ۱۰:۲۹
ع.ا.
سه شنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۲، ۰۹:۲۰ ق.ظ

آزمون یوسف گونه

آورده اند که پیری فرزانه شبانگاه نیایش همی کرد: بارالها! سالهاست ایوب وار مرا با بلایات گونه گون همی آزموده ای، از فقر و رنج و بیماری گرفته تا تورم و گرانی و شهریه ی مکتب آزاد اولاد، مرحمتی فرما و آزمونی یوسف گونه نیز از ما به عمل آور. سخن که بدینجا رسید دق الباب کردند. پس در بگشود. برادرانش بودند. تعارفی زد، آن ها اما دست در گریبانش زدند و کشان کشان همی بردند و در صندوق عقب همی چپانیدند. بیرون از شهر برده و در چاهیش افکندند. پس از قعر چاه نعره همی زد: خداااااااااااااااااااااا!من منظورم اون آزمون عشوه و زلیخا و پشت درهای بسته و... بود نه ایییییییییییییین!!!!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۲ ، ۰۹:۲۰
ع.ا.
يكشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۲، ۰۴:۱۸ ب.ظ

به اینا میگن مشوق جلسه دفاع پایان نامه !!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۲ ، ۱۶:۱۸
ع.ا.
يكشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۲، ۰۲:۱۸ ب.ظ

مصاحبه استخدامی طنز...

مصاحبه برای استخدام

مصاحبه کننده : در هواپیمائی 500 عدد آجر داریم، 1 عدد آنها را از هواپیما به بیرون پرتاب میکنیم. الان چند عدد آجر داریم ؟ متقاضی : 499 عدد !

مصاحبه کننده : سه مرحله قرار دادن یک فیل داخل یخچال را شرح دهید. متقاضی : مرحله اول: در یخچالو باز میکنیم - مرحله دوم: فیلو میذاریم تو یخچال - مرحله سوم: در یخچالو میبندیم !! ...

مصاحبه کننده : حالا چهار مرحله قرار دادن یک گوزن در یخچال را توضیح دهید ! متقاضی : مرحله اول: در یخچالو باز میکنیم - مرحله دوم: فیلو از تو یخچال در میاریم - مرحله سوم: گوزنو میذاریم تو یخچال - مرحله چهارم: در یخچالو میبندیم !!

 مصاحبه کننده : شیر واسه تولدش مهمونی گرفته، همه حیوونا هستن جز یکی. اون کیه ؟متقاضی : گوزنه که تو یخچاله !!

مصاحبه کننده : چگونه یک پیرزن از یک برکه پر از سوسمار رد میشود ؟ متقاضی : خیلی راحت، چون سوسمارا همشون رفتن تولد شیر !!

 مصاحبه کننده : سوال آخر. اون پیرزن کشته شد، چرا ؟ متقاضی : امممممممم، نمیدونم، غرق شد ؟

مصاحبه کننده : نه، اون یه دونه آجری که از هواپیما انداختی پائین خورد تو سرش مرد !!! شما مردود شدین، نفر بعدی لطفا :|

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۲ ، ۱۴:۱۸
حسن دهقان بنادکی
يكشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۲، ۰۲:۱۶ ب.ظ

انگار داره کبابای سلف دانشگاه مارو میخوره؟؟



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۲ ، ۱۴:۱۶
حسن دهقان بنادکی